آن گروه چهل نفره | خاطرات رزمنده اراکی در جبهه های کردستان
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی،«محمد حسین زمانیان» از جانبازان و پیشکسوتان هشت سال دفاع مقدس بود که از طریق بسیج دانش آموزی هنرستان شهید مشکین فام داوطلبانه به جبهه اعزام شد. ایشان جزو اولین گروه های اعزامی شهر اراک بوده و به جبهه جنوب شده اند. این گروه چهل نفره در طول حضورشان در جبهه، داستان شنیدنی دارند که شما را دعوت به مطالعه آن می کنیم.
نوید شاهد : آقای زمانیان لطفا برایمان از نحوه اعزامتان به جبهه برایمان بگویید.
زمانیان: بنده از طریق بسیج دانش آموزی هنرستان شهید مشکین فام و در یک گروه چهل نفره زیر نظر شهید سیاوش امیری، دوره آموزش اولیه را در باغ مراد آستانه به مدت 14 روز سپری نمودیم. سپس از طریق پادگان امام حسن (ع) به خرم آباد و از آنجا به کردستان اعزام شدیم. جاده های کردستان هنوز تامین نداشت و رفتن خیلی سخت بود و گروه های ضد انقلاب در آنجا فعالیت وسیعی داشتند. برای همین ما را با اسکورت نظامی عبور دادند.
ما را به سنندج آوردند. چون شب شده بود دیگر نمیشد حرکت کنیم. به پادگان توحید سنندج بردنمان. پادگانِ ارتش بود. هنوز سپاه چیزی را تحویل نگرفته بود. در پادگان ارتش مستقر شدیم. فردا صبح همین ستون زرهی دوباره حرکت کرد به سمتِ مریوان، ولی نه از جادهي اصلی. وقتی از توی جادهی فرعی و کوهستان رسیدیم به مریوان، شاید بهتون بگم روی تمام بدنمان یک سانت خاک نشسته بود و ما در آماده باش کامل و انگشت روی ماشه حرکت می کردیم .
نوید شاهد: در کدام جبهه خدمت می کردید و چه وظیفه ای داشتید؟
زمانیان: 18 نفر از بچه ها در ارتفاعاتی که به مناطق تحت نفوذ دشمن دید داشت و این تپه برای ایران از اهمیت استراتژیکی برخوردار بود . اینجا چون تدارکات به سختی می رسید هر 20 روز این 18 نفر با گروه جدید جایگذین می شود. توی اون 20 روزی که اونجا بودیم تا میخواستیم عوض بشیم توی دهن تمام بچهها بلا استثنا همه تاول میزد. یعنی آب نبود که این نونها رو نرم کنیم و خیسشون کنیم. برای غذا کنسروهایی می آمد که آن هم سهیمه بندی شده بود. و بیشتر غنیمت جنگی بودند که ما از دشمن می گرفتیم.
بیشتر یادم است که ما تیمم میکردیم و نماز میخواندیم. یا انقدر سخت بود و آمادگی بود که با پوتین می نشستیم نماز می خواندیم. خیلی سخت میشد بخواهید بگیم که زمان داریم و بخواهیم پوتین ها را از پا در آورده، بنشینیم و بدون پوتین نماز بخوانیم.
نوید شاهد: خاطره ای از زمان خدمت دارید که برایمان بگویید؟
زمانیان: سه راهی حزب الله که مستقر بودیم، بشیر روشنی اصلیتش کُرد بود و می توانست کردی صحبت کند. یکی از همرزمان ما به بنام محمد رمضانی شبی دلش درد گرفت، طوریکه دیگر اصلاً نمیتوانست تحمل کنه. خیلی تقلا میکرد. یک نیسان هم داشتیم.
بشیر گفت من با محمد رمضانی میرویم عقب، یکی هم بنشیند پشت فرمون سه نفری برویم. گفتیم اسلحه و اینها. گفت هیچی نمی خواد. هوا تاریک شده گفتیم امکان داره اینجا بزنند. کمین گذاشته باشند. گفت یا کشته میشویم و یا این هم میمیرد. تا صبح اینجوری دل درد بکشه می میره. باید خودمون رو برسونیم بیمارستان مریوان.
نوید شاهد: آیا در این مدت درس را رها کرده بودید؟
زمانیان: بله به صورت غیر حضوری درس می خواندیم و تابستان ها ترم تابستانی می خواندیم تا درسهام رو امتحان بدم. من یک سال امتحانهای سال چهارمم عقب افتاد. یک سال بعد دیپلمم رو گرفتم.
نوید شاهد: در گروه شهید امیری بودید یا ناصر بختیاری؟
آقای زمانیان: من گروه شهید امیری بودم. حدود 470 نفر.